دوشنبه / ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ / ۱۲:۵۸
سرویس : بین الملل
کد خبر : ۲۷۶۰۷
گزارشگر : وحید پورتجریشی
گزارش تحلیلی بین الملل:

حمله به مساجد، حاصل ترس از نابودی جامعه آمریکا

حمله به مساجد آمریکا را نباید تنها به شکل پدیده ای مستقل و جرمی اجتماعی نگریست. بلکه چنین حملاتی حاصل شکل گیری جریانی عظیم و اجتماعی است که مهار کردن آن البته کار ساده ای نیست.

(دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵) ۱۲:۵۸

پایگاه تخصصی مسجد، گروه بین الملل – وحید پورتجریشی: همانطور که در خبرها ملاحظه کردید، پس از صدور حکم ممنوعیت ورود اتباع برخی کشورهای اسلامی از جمله ایران به آمریکا از سوی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری این کشور، مسجدی در ایالت تگزاس این کشور به آتش کشیده شد. اما سوال اینجاست که چرا میزان خشونت به خصوص علیه اقلیت های فرهنگی و نژادی در آمریکا و در حقیقت رنگین پوستان از زمان نامزدی ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا افزایش یافته است؟ آیا این خشونت ها را تنها باید به دیده جرم و بزه اجتماعی و نهایتا سیاسی نگریست یا مساله فراتر از این است؟

حقیقت این است که آتش زدن مسجد تنها یک حادثه نیست بلکه این پدیده شوم محصول یک جریان اجتماعی در این کشور است. در ادامه به برخی پاسخ های احتمالی در خصوص چرایی رخداد پدیده هایی چون آتش زدن مسجد، حمله به سیاهپوستان و در مجموع افزایش فشارهای نژادپرستانه در آمریکا علیه رنگین پوستان این کشور خواهیم پرداخت:

1)      نژاد پرستی و خشونت سازمان یافته:

ظهور باراک اوباما در آمریکا به عنوان دومین رئیس جمهوری سیاه پوست این کشور در سال 2008 میلادی برای سفیدپوستان افراطی و نژادپرستان تندرو این کشور پدید بسیار وحشتناک به حساب می آمد. وی در طول دوران ریاست جمهوری خویش موفق به تصویب بسیاری از قوانین داخلی آمریکا همچون بیمه اوباما (Obama Care) شد که منافع ناشی از آنها تا حد زیادی عاید سیاهپوستان و دیگر رنگین پوستان این کشور می شد. به عنوان مثال حضور اوباما در مسجد و سخنرانی وی در سال 2016 منجر به اعتراض بسیاری از راستگرایان افراطی در آمریکا شد.

راه یافتن شهروندان مکزیک به داخل آمریکا و توانایی آنها در تصدی مشاغل سخت با کمترین میزان حقوق دریافتی نیز در طول این مدت منجر به بروز بیکاری گسترده و از بین رفتن بازار کار آن دسته از سفیدپوستانی گشت که تا پیش از روی کار آمدن اوباما دستکم بسیاری از مشاغل در آمریکا را در انحصار خود می دیدند.

مجموع این عوامل منجر به متحد شدن سفیدپوستان نژادپرست در برابر دولت باراک اوباما در داخل آمریکا شده و این اتحاد به مرور زمان منتهی به شکل گیری گروه های رسمی نژاد پرست فاشیستی سفید پوست در این کشور شد. البته صهیونیست ها و شخص نتانیاهو نیز که دل خوشی از سیاست های ضد و نقیض اوباما در برابر مساله سازش فلسطینیان و رژیم صهیونیستی نداشتند، حمایت های مالی گسترده ای از این جریان کردند. صهیونیست ها که حقوق خود در آمریکا در زمان اوباما را تضییع شده می دیدند و به خصوص بر سر مسائلی همچون برجام خواستار به توافق نرسیدن دو کشور ایران و آمریکا بودند از طریق لابی های خود در آمریکا همچون AIPAC درصدد اتحاد با گروه های نژادپرست در آمریکا و تشکیل گروه های سازمان یافته مبتنی بر خشونت و اعتراض خشونت آمیز برآمدند.

به عنوان مثال می توان به گروه نژاد پرست «کو کلون کلاکس» اشاره کرد که تاسیس آن به نیمه قرن بیستم باز میگردد. این گروه تا سال 1992 و پیش از فروپاشی شوروی عمدتا فعالیتهای ضد کمینویستی داشت که البته چنین فعالیتهایی را در قالب اصول عقیدتی خود یعنی تفوق سفید پوستان، ملی گرایی سفید، مهاجر ستیزی و لزوم سیطره عقاید کاتولیک افراطی انجام می داد. گروه مذکور اکنون به تنهایی 28 زیر گروه دارد که همگی ازطرفداران بنیادگرایی مسیحی نیز به حساب می آیند.

Related image

اما از دیگر طیف های معروف نژادپرست در آمریکا می توان به نئو نازی ها، جدایی طلبان سفید پوست و طیف اراذل نژادپرست (به همین نام مشهور هستند) اشاره کرد.

نکته جالب اینکه تمامی گروه های مذکور از زمان روی کار آمدن باراک اوباما به یکباره فعال شده و هر روز بر روند افراطی گری و بنیادگرایی آنها افزوده شده است. با روی کار آمدن دونالد ترامپ و سر دادن شعارهای نژادپرستانه، مهاجر و مسلمان ستیز و نهایتا رنگین پوست ستیزی، طبق اعلام رسانه های این کشور، به یکباره موجی از کشتارها و خشونت های نژادپرستانه در آمریکا به راه افتاد و همواره شدت گرفت. همانطور که گفته شد، نقطه مشترک تمامی این گروه های نژادپرست و فعالیتهای آنها را می توان به سازمان یافته بودنشان نسبت داد. به این معنی که تمامی حملات انجام شده علیه سیاه پوستان، مسلمانان و یا مساجد، گره های نژادپرست نشانه ای از خود باقی می گذارند که ثابت کنند این جنایت توسط  آنها صورت گرفته است. به عنوان مثال «کو کلون کلاکس» همیشه نشانی از صلیب بر روی تن و یا اطراف صحنه جنایت از خود باقی می گذارد.

 

2)       بیکاری و مشکل اقتصادی در آمریکا:

همانطور که اشاره شد سفت و سخت نبودن قوانین مهاجرات و پناهندگی برای سهروندان آمریکای لاتین و داشتن مرز مشترک زمینی و یا آبی میان برخی این کشورها همچون مکزیک، گوآتمالا و نیکاراگوئه با آمریکا منجر به هجوم خیل عظیمی از مکزیکی های و شهروندان سایر کشورهای آمریکای لاتین به داخل خاک این کشور شد. فقر، بیکاری، گرسنگی و از همه مهمتر نا امنی جانی منجر می شد اتباع این کشورها خود را با هر شرایط سختی در آمریکا وفق داده و حتی با حقوق دریافتی یک سوم و گاها یک چهارم کارگر آمریکایی در این کشور کار کند. از سوی دیگر به دلیل غیرقانونی بودن حضور مکزیکی ها در آمریکا، کارفرما نیز از گیر و بند قوانین دست و پاگیر حمایت از حقوق کارگران در این کشور خلاص می شد.

 Image result for protest for job in US

شکل گیری جنگ های طولانی و گسترده در کشورهای خاورمیانه همچون افغانستان، عراق، سوریه، یمن، و تونس نیز منجر به افزایش روند مهاجرت به سمت آمریکا شد. جالب اینکه دستمزد پناهندگان مسلمان حتی با مکزیکی ها هم قابل قیاس نبود. خبرگزاری آلمان چندی پیش در مصاحبه با یکی از نوجوانان پناهجوی سوری که دولت آلمان وی را به عنوان کارگر در یکی از رستوران های این کشور مشغول به کار کرده بود، اعلام کرد که وی حقوقی دریافت نمی کند و در عوض همه کار روزانه او، صاحب کار تنها به جای خواب و غذا در اختیارش قرار می دهد.

همین روند منجر به شکل گیری بیکاری گسترده شهروندان آمریکایی به خصوص قشر کارگر سفیدپوست در این کشور شد.  

از سوی دیگر واردات بی رویه اجناس چینی به داخل آمریکا صنایع بزرگی در این کشور همچون صنعت استیل سازی را به ورطه ورشکستگی کشاند. پایین نگه داشتن مصنوعی ارزش یوآن چین در برابر دلار نیز تمامی قوانین آمریکا را به گونه ای دور زد که کالای چینی با نازلترین قیمت در بازار آمریکا عرضه شود.

مجموعه این عوامل منجر به شکل گیری نارضایتی گسترده در بین طبقه متوسط و پایین جامعه نسبت به سیاست های دولت اوباما و مهاجرین این کشور که فرصت کار و درآمدزایی را از شهروندان  آمریکایی سلب کرده بودند شد. در چنین شرایطی پیوستن به صفوف نژادپرستان تندرو و حمایت از سیاتهای ترامپ در برابر رنگین پوستان و مسلمانان امری کاملا طبیعی جلوه می کند.

 

3)      تعارض در منافع و ترس از دست دادن هژمونی فرهنگی:

اکثریت جمعیت جامعه آمریکا را مسیحیان کاتولیک تشکیل می دهند. بسایری از مراکز پژوهشی مذهبی حتی جامعه آمریکا را مذهبی ترین جامعه جهان می دانند. روزنامه هافینگتون پست در تاریخ 14 اکتبر 2013 به ارائه آماری جالب توجه در خصوص عادات شهروندان آمریکایی پرداخته است. بر اساس گزارش این روزنامه، بیش از 40% از مردم آمریکا هر هفته به کلیسا می روند.

حتی در این میان گروه های پرطرفداری در آمریکا یافت می شوند که اعتقادات مذهبی تندی دارند و به نام مذهب حاضرند دست به هر کاری بزنند. از «کو کلون کلاکس» که ابعاد خشونت آمیز فعالیتهای آنها زبانزد همگان است گرفته تا گروه هایی که به شدت با مدرنیته و تکنولوژی در ستیز هستند و معتقدند اقدامات بشر منجر به نفرین مسیح (ع) شده و جهان را همین نفرین از بین خواهد برد!

 Image result for US + vatican flags

حال با توجه به این توضیحات، متصور شوید جمعیت مسلمانان آمریکا به واسطه سیل مهاجرت و پناهندگی های انجام شده به سرعت در حال افزایش است. کمتر روزی در رسانه ها از افتتاح مسجدی جدید در آمریکا خبری به چشم نمی خورد. طبیعی است که هرقدر طرفداران دین و یا مسلکی خاص در جامعه یک کشور یا منطقه بیشتر شوند، میزان تماس پیروان آن دین با جامعه غالب آن کشور به عنوان بستر پذیرنده نیز بیشتر شده و همین امر منجر به بسط تبلیغات دین جدید و در نتیجه گرویدن تعداد بیشتری از اعضای جامعه غالب به سمت آن خواهد شد.

به عنوان مثال در هندوستان، جامعه زرتشتیانی که از زمان نادر شاه و پس از آن پهلوی اول به شکلی گسترده به این کشور مهاجرت کردند، توانستند حتی یکی از اقوام رسمی و بزرگ این کشور به نام «پارسی» را به خود تخصیص داده و حتی امروزه بسیاری از صنایع بزرگ هند مانند استیل سازی و یا حتی اتومبیل سازی را در اختیار بگیرند.

بدیهی است جامعه سنتی و محافظه کار کاتولیک آمریکا، با چنین توصیفاتی، موحودیت خود را در معرض خطر حرکت جامعه این کشور به سمت اسلامی شدن می بینند. از سوی دیگر با پیشرفت چنین روندی، مسلمانان به تدریج با افزایش قدرت اجتماعی، به قدرت سیاسی نیز خواهند رسید و خواهند توانست نقش سیاسی نیز در این کشور ایفا کنند.

Image result for ISlam Vs christianity

نتیجه رخ دادن چنین امری در بلند مدت، قرار گرفتن اسلام در کنار مسیحیت کاتولیک در آمریکا به عنوان رقیبی جدی و معارض خواهد بود که تحمل چنین وضعی برای آن دسته از مذهبیون و قشر محافظه کار جامعه آمریکا بسیار سخت خواهد شد.

با توجه به مجموع نکات ذکر شده در بالا نتیجه می گیریم که آتش زدن مساجد و یا حمله به مسلمانان آمریکا را نباید تنها به چشم جریانی ساده و جرمی اجتماعی تلقی کرد. بلکه این اتفاقات به هم پیوسته و ادامه دار، یک جریان اجتماعی – سیاسی است که توقف آن نه تنها کار ساده ای نیست، بلکه با گذشت زمان و افزایش جمعیت جامعه مسلمانان در این کشور، هر روز هم سخت تر شده و مهار آن تقریبا غیر ممکن خواهد بود. کنترل چنین جریانی تنها در شرایطی میسر خواهد شد که میزان قدرت اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی مسلمانان این کشور تا حدی بالا رود که بتوانند به تاسیس لابی های وزین در دولت و کنگره آمریکا و همچنین گروه های فشار پر قدرت در ساختار اجتماعی – سیاسی این کشور اقدام کنند. تنها در چنین شرایطی است که می توان جلوی بسیاری از وقایع تلخ علیه مسلمانان نه تنها در آمریکا، بلکه در تمامی جهان غرب را گرفت.

(دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵) ۱۲:۵۸
https://news.masjed.ir/u/ltq
اظهار نظر
امتیاز را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید