پایگاه تخصصی مسجد: دوران امامت علیبنموسیالرضا(ع) از جهاتی بهخاطر فعالیت گروههای انحرافی و از سوی دیگر بهواسطه دسیسهها و توطئههایی که از جانب دربار عباسی علیه امامت شیعه صورت میگرفت، دورانی حساس و ویژه به شمار میرود و از همینرو جایگاه و نقشی که امام هشتم شیعیان در این برهه برای هدایت و حمایت و حفاظت از جریان شیعه در جامعه اسلامی و مقابله با انحرافات دینی ایفا نمودهاند، بسیار مهم و راهبردی مینماید. نوشتار پیشرو به بررسی عملکرد امام رضا(ع) در ترویج و دفاع از شیعه میپردازد:
ایجاد انگیزه[1]
حَکَم بن عُتَیبه میگوید: روزى در محضر امام باقر (ع) و در اتاقی مملوّ از جمعیت، پیرمردی وارد شد و رو به امام باقر (ع) گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوستدارانتان علاقهمندم... ! به خدا سوگند من حلال شما را حلال میدانم و حرامتان را حرام میشمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا امید به سعادت و نجات دارى؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «اى پیرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن حسین(ع) شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر [با این حال] بمیرى؛ به رسول خدا(ص)، على، حسن، حسین و على بن حسین (ع) وارد شوى و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیدهات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو استقبال شود، و این در وقتى است که جان به اینجاى تو رسد- و با دست به گلویش اشاره فرمود- و اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشنیت هست، ببینى و در بالاترین درجات بهشت با ما خواهى بود».
پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! (پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند) امام (ع) همان سخنان را براى او تکرار کرد. پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! وجملات را تکرار میکرد آنقدر گریه کرد تا نقش بر زمین شد. حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زارى پرداختند. امام باقر (ع) با انگشت خود قطرات اشک را از گوشههاى چشم آن پیرمرد پاک کرد. پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!
هنگامی که پیرمرد مجلس را ترک میکرد امام باقر (ع) رو به حاضران فرمود: «هر کس میخواهد مردى از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد.[2]»
همراهی با اهل بهشت در زبان، قلب و عمل، انسان را بهشتی میکند و برعکس همراهی با شیطان و لشگریان او عاقبت انسان را به آتش هدایت میکند. در روز قیامت نیز همین انتسابها به لشگریان الهی و لشگریان شیطان است که مسیر بهشت و جهنم را معلوم میسازد.
از آنجا که همراهی و همنشینی در دنیای آخرت عکس العمل رفتار و کردار این دنیاست اهل بیت عصمت و طهارت در اشکال مختلف به تعیین نشانهها و شاخصهای مؤمنان و همراهان خود پرداخته اند عناوینی چون؛ دیندار، مسلمان، مؤمن، شیعه و محب در فرهنگ سخنان اهل بیت تعریف شده تا صفوف لشگریان الهی را از لشگریان کفر جدا نماید. بر اساس این تعاریف مردم راه را مییابند و متناسب با مدیریت رفتار خود را به دست گیرند.
ما نیز اگر بخواهیم مانند آن پیرمرد که نزد امام باقر علیه السلام آمد همنشین اهل بیت در بهشت باشیم باید بر اساس همین شاخصها و تعاریف سبک زندگی خود را انتخاب نماییم.
متن و محتوا
در روایات اهل بیت علیهم السلام برای تعریف و تعیین حد و مرز صفوف لشگریان الهی تعابیری به کار رفته است که به برخی از آنان اشاره می کنیم:
تعبیر اول: فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ؛
قرآن کریم میفرماید: «لا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ...؛[3] مؤمن نباید کافر را بهعنوان دوست و سرپرست خود انتخاب کند اگر چنین کرد از خدا نیست و از دایره ولایت الهی خارج شده است.
تعبیر دوم: فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ:
در روایات داریم: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ؛[4] کسی که صبح کند و اهتمامی به کارهای مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست. یا در روایات دیگر داریم «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینَادِی: یا لَلْمُسْلِمِینَ، فَلَمْ یجِبْهُ، فَلَیسَ به مسلم؛[5] کسی که صدای مردی بشنود که فریاد کمک خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست. یا در روایاتی داریم: «مَانِعُ الزَّکاةِ کآکلِ الرِّبَا و مَنْ لَمْ یزَک مَالَهُ فَلَیسَ به مسلم[6]؛ کسی که زکات ندهد همچون رباخوار است و هر کس مالش را پاک نکند مسلمان نیست.»
تعبیر سوم: «لَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا» و یا تعبیر «لَیسَ لَنَا شِیعَة» و یا «لَیسَ مِنَّا»، «لَیسَ مِنْ أَوْلِیائِنَا» و...
امام باقر علیهالسلام خطاب به یکی از شیعیان که بر دیگری فخر کرده بود، فرمودند: «یا عَبْدَ اللَّهِ أَ مَالُک مَعَک تُنْفِقُهُ عَلَی نَفْسِک أَحَبُّ إِلَیک أَمْ تُنْفِقُهُ عَلَی إِخْوَانِک الْمُؤْمِنِینَ قَالَ بَلْ أُن ْفِقُهُ عَلَی نَفْسِی قَالَ فَلَسْتَ مِنْ شِیعَتِنَا فَإِنَّنَا نَحْنُ مَا نُنْفِقُ عَلَی الْمُنْتَحِلِینَ مِنْ إِخْوَانِنَا أَحَبُّ إِلَینَا وَ لَکنْ قُلْ أَنَا مِنْ مُحِبِّیکمْ وَ مِنَ الرَّاجِینَ النَّجَاةَ بِمَحَبَّتِکم؛[7] ای بنده خدا آیا بیشتر دوست داری که مالت را خرج خود کنی یا به برادران دینی خود ببخشی؟ گفت: دوست دارم که به مصرف خود برسانم. فرمود: پس تو از شیعیان ما نیستی. ما آن مال را که به برادران دینی ببخشیم دوستتر داریم؛ تو بگو: من از دوستداران شمایم، و از کسانی که امیدوارم با محبّت شما نجات پیدا کنم.
امام رضا علیه السلام و شاخصهای شیعه
در بین روایاتی که از وجود امام رضا (ع) به دست ما رسیده تعابیر دسته سوم بیشتر به چشم میخورد که شاید نشاندهنده جایگاه خاص شیعه در نظر حضرت است که شاخصهای مطلوب یک شیعه واقعی را بر اساس مصادیق عینی مورد توجه قرار میدهند.
از زمان شهادت امام علی (ع) مصائب و مشکلاتی در راه تفکرات شیعی ایجاد شده بود، امام رضا (ع) با آگاهی و وقوف کامل به در هر فرصت و موقعیتی، برای آگاهی دادن و برشمردن ویژگیها و شاخصههای شیعه و رهروان واقعی ائمه اطهار (ع) استفاده میکردند؛ در میان اقدامات امام رضا (ع) برای حفظ حد و حدود شیعه دو اقدام شاخصتر به نظر میرسد:
الف: تبیین شاخصههای شیعه واقعی
ب: اتصال مکتب تشیع به مکتب انتظار
و اما مورد اول:
امام رضا (ع) در زندگانی خود در تعیین شیعه واقعی و شاخصههای و اعتقادات اصلی تشیع پافشاری داشتند و از فرصتهای مناسب برای یادآوری آنها و تعمیق مبانی فکری شیعه استفاده میکردند. استفاده از فرصت مهاجرت خویش و سایر سادات و علوین و همچنین برپایی مناظرات علمی و ... از جمله اقدامات حضرت برای تقویت پایههای استوار مکتب تشیع به شمار میرود.
امام رضا (ع) و مدعیان شیعه
امام حسن عسکری (ع) فرمودند: بعد از آن مأمون عباسی ولایتعهدی را به حضرت علی بن موسیالرضا (ع) تحمیل کرد روزی دربان حضرت وارد شد و گفت عدهای جلوی درب منزل آمده و اجازه ورود میخواهند و میگویند که ما از شیعیان امام علی (ع) هستیم.
حضرت فرمود: من مشغول کاری هستم ایشان را از ورود به منزل برگردان، روز دیگری دوباره آمدند و همانند روز قبل گفتند: ما از شیعیان شما هستیم و دوباره حضرت آنها را نپذیرفتند.
دو ماه بر همین منوال سپری گشت و امام (ع) اجازه ورود و ملاقات به آنها را نمیدادند وقتی آنها از دیدار امام ناامید شدند به خادم حضرت گفتند: به مولا و سرور ما بگو: ما عدهای از شیعیان پدرت، امام علی بن ابیطالب (ع) هستیم آمدیم و شما ما را نپذیرفتی مخالفین ما را سرزنش و شماتت خواهند کرد شاید ناچار شویم از محل و دیار خویش کوچ نماییم؛ چرا که از اهالی شرمنده و خجالتزدهایم.
هنگامی که پیام ایشان به امام رضا (ع) رسید به دربان خود فرمود به آنها اجازه بده تا وارد شوند موقعی که وارد شدند اجازه نشستن نداد و چون لحظاتی را سر پا ایستادند اظهار داشتند یا ابن رسول الله! این چه رفتاری که نسبت به ما روا داشتهای؟! حضرت فرمود: سخن خداوند را بخوانید که فرموده است: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیدیکُمْ وَ یعْفُوا عَنْ کَثیرٍ؛[8] آنچه از مصائب و سختیها به شما میرسد در اثر کردار و گفتار خودتان هست ولی خداوند بسیاری از خطاها را عفو مینماید». سپس فرمود: من در آنچه که درباره شما انجام دادم به پروردگارم و جدم، رسول خدا (ص) و پدرم امیرالمؤمنین علی و دیگر ائمه (ع) اقتدا نمودهام.
آنها گفتند: یابن رسول الله! مگر ما چه کردهایم و گناه ما چیست حضرت فرمود: «لِدَعواکم أنَّکم شِیعَةُ أمیرِالمُؤمنینَ علی بنِ أبی طالبٍ (ع) وَیحَکم!...» به جهت ادعائی که کردید و اظهار داشتید که از شیعیان امام علی (ع) هستیم. وای بر حال شما! همانا شیعه علی (ع)، حسن، حسین (ع)، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و محمد بن ابوبکر میباشند، آنهایی که در هیچ موردی از دستورات آن حضرت سرپیچی و تخلف نداشتهاند؛ ولیکن شما در حالی اظهار شیعه بودن میکنید که در بسیاری از واجبات الهی کوتاه مینمایید، بسیاری از حقوق مهم برادران دینی خود را سبک دانسته و اهمیتی نمیدهید ... .
اگر این چنین گفته بودید: «ما از دوستان و علاقهمندان امام علی (ع) هستیم و دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن میداریم» شما را در گفتارتان تکذیب و رد نمیکردم؛ چون این موقعیت و منزلتی را که شما ادعا کردید، بسیار عظیم و حساس است ...»
عرضه داشتند: یا ابن رسول الله! ما از گفتار گذشته خویش پشیمان هستیم و به درگاه خداوند یکتا توبه نموده و طلب مغفرت میکنیم و میگوئیم که از ما دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستیم. در این موقع حضرت آنها را مورد لطف قرار داد و فرمود: مرحبا خوش آمدید: و بعد از آن که احترام شایانی از آنها به عمل آورد به خادم خود فرمود: به تعداد مراحلی که از ورودشان به منزل مانع شدی بر آنها سلام کن؛ چون از کردار خود توبه نمودند. و سپس دستور داد تا از آنها نسبت به مشکلاتشان دلجوئی شود و هدایای قابل توجهی نیز به آنها مبذول نمود.[9]
اینگونه برخورد امام رضا (ع) با کسانی که عنوان تشیع را با خود یدک میکشند این پیام را دارد که حضرت برای این عنوان و این جایگاه اهمیت خاصی قائل بوده، در کنار تبلیغ این مکتب، مدافع آن نیز بودند.
در جایی دیگر میفرمایند: «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ؛[10] از ما نیست کسی که همسایهاش از شر و بلاهای او در امان نباشد.»
امام رضا (ع) در تعالیم خود، شیعه را تنها در چند واژه یعنی اطاعت از اوامر امام و تسلیم امام بودن تعریف کردهاند.
محمد بن ابینصر بزنطی، یکی از اصحاب و یاران و حضرت رضا است. وی فردی دانشمند، فقیه و محدث و مورد توجه و عنایت حضرت رضا (ع) بود. او میگوید: امام رضا (ع) در نامهای به من چنین نوشت: «إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ تَابَعَنَا وَ لَمْ یخَالِفْنَا، وَ مَنْ إِذَا خِفْنَا خَافَ، وَ إِذَا أَمِنَّا أَمِنَ، فَأُوَلئِک شِیعَتُنَا؛[11] به درستی که شیعه ما کسی است که از ما متابعت کند، و مخالفت ما را نکند و در هنگام ترس ما ترسناک در هنگام آرامی و امنیت ما آرام باشد.»
در بیان ویژگیهای شیعه و پیرو واقعی امام رضا و ائمه اطهار (ع) ویژگی تبعیت اصلیترین ویژگی است و شیعه واقعی کسی است که با اطمینان کامل به رهبر، به دنبال وی رهسپار شود و از ناملایمات عبور کند، بدون اینکه تردیدی از راهِ در پیش گرفته به خود راه دهد. شیعه اطمینان کامل به رهبر خود دارد.
امام رضا (ع) فرمودند: «شِیعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ یکنْ کذَلِک فَلَیسَ مِنَّا؛[12] شیعیان ما کسانی هستند که تسلیم امر ما و گفته ما، و مخالف دشمنان ما باشند و کسی که چنین نباشد شیعه ما نیست.»
امام رضا (ع) و زید النار
زید بن موسی برادر حضرتعلی بن موسی الرضا (ع) به کمک شخصی به نام ابوالسرایا در بصره قیام کرد و علیه حکومت بنیالعباس وارد مبارزه شد، خانههای بنیعباس و پیروان آنها را در بصره به آتش کشید و نخلستانهای آنان را آتش زد، به این جهت به «زید النار» معروف گشت و موقعی که رهبر آنان کشته شد مبارزین و مجاهدین بنی هاشم پراکنده شدند و «زید» متواری شد و بعداً عمّال مأمون وی را دستگیر کردند و مدتی زندانی بود تا آنکه مأمون خلیفه عباسی وی را به توصیه امام هشتم آزاد کرد.[13]
در آن موقع امام رضا در مرو اقامت داشت، زید بن موسی بن جعفر بر مأمون وارد شد مأمون مقدم او را گرامی داشت به او احترام نمود، حضرت رضا(ع) در همان مجلس حضور داشت زید به امام رضا(ع) نیز سلام داد، ولی امام (ع) او را تحویل نگرفت و پاسخ نداد. زید گفت من پسر پدر تو هستم. پس چرا جواب سلام مرا نمی دهی؟!
امام در پاسخ فرمود: «أَنْتَ أَخِی مَا أَطَعْتَ اللَّهَ فَإِذَا عَصَیْتَ اللَّهَ لَا إِخَاءَ بَیْنِی وَ بَیْنَک[14]؛ تو آن وقت برادر من هستی که خدا را اطاعت نمائی، و اگر خدا را نافرمانی کنی هرگز بین من و تو برادری نیست.»
سپس امام (ع) به آیه شریفه استناد فرمود آنجا که نوح گفت: پروردگارا فرزند من از اهل من است که وعده لطف به آنها دادهای و وعده عذاب تو هم حتمی است.
خداوند در پاسخ نوح فرمود: فرزند تو هرگز با تو اهلیت ندارد او را عملی ناشایست است خداوند پسر نوح را به خاطر کردار ناروایش از فرزندی نوح خارج ساخت.[15]
زید عقیده و تصوراتی خاصی داشته که بر خلاف اسلام و مکتب اهلبیت(ع) بوده است و امام (ع) از این طریق در واقع خواسته به همگان اعلام کند که آن باورهای برادرش زید مورد تایید او نیست. چون طبق نقل امام رضا(ع) در رد آن تصورات زید خطاب به او فرمود:
ای زید سخن برخی از کوفیان تو را مغرور کرده است که میگویند فاطمه دامنش را پاک ساخته به همین خاطر خداوند فرزندان او را بر آتش جهنم حرام نموده است، به خدا قسم این تنها اختصاص به حسن و حسین فرزندان خود آن حضرت دارد.
آیا تو خیال میکنی این درست است که حضرت موسی بن جعفر (ع) اطاعت خدا کند، روزها را روزه بگیرد و شبها را عبادت کند، تو نیز خدا را معصیت کنی، سپس هر دو تای شما روز قیامت مساوی باشید؟! در این صورت تو در پیشگاه الهی باید از او گرامی تر باشی که بدون زحمت وارد بهشت شدی. [16]
امام رضا (ع) با درک خطراتی که مبانی اعتقادی شیعه را تهدید میکرد از فرصتهای مناسب برای یادآوری این ویژگیها استفاده میکردند به برخی از این فرصتها اشاره میکنیم:
الف) استفاده از فرصت مهاجرت
امام (ع) در سفر خراسان، برای مردم سخنرانی کرده و مبانی فکری شیعه را بیان میکردند، بارزترین نمونه آن بیان حدیث سلسله الذهب در جمع مردم نیشابور است که در آن امام (ع) فرمودند: «لا اله الا الله قلعه محکم من است هر آنکس داخل آن شود از عذاب ایمن است» سپس با کمی تأمل فرمود: این مطلب شروطی دارد که یکی از شرایط آن، پذیرش ولایت من (اهل بیت پیامبر (ع)) است.»[17]
هجرت امام رضا (ع) و هجرت سادات به تبع آن نیز بر ترویج تشیع و دفاع از مبانی اصیل شیعه تأثیر به سزایی داشت. پس از ماجرای ورود امام رضا (ع) به خراسان، گروهی از سادات و شیعیان به ایران آمدند. علویان از موفقیت به وجود آمده در حکومت مأمون استفاده کرده و به صورت گروهی به طرف ایران حرکت کردند. آنها به شوق امام رضا (ع) از مدینه به طرف مرو عازم شدند، در بین راه نیز عده زیادی از علاقمندان به امام رضا به آنها ملحق گردیدند. چون مردم ایران به سادات و آل رسول عشق میورزیدند به آنها پناه دادند و آنها را یاری نمودند. حضور آنها در بین مردم عاشق اهلبیت (ع) مقدمه گسترش مکتب تشیع بود.
به این جهت که امام رضا (ع) از لحظه حرکت از مدینه تا مرو، در طول مسیر از روشهای گوناگون جهت شناساندن شیعه اقدام میکردند، رجا بن ابیالضحاک که مأموریت آوردن امام را بر عهده داشتند میگوید: امام در هیچ شهری فرود نمیآمد، مگر اینکه مردم به سراغ او میآمدند و مسائل دینی و اعتقادی خویش را میپرسیدند.
امام در طول مسیر، احادیث را از طریق پدرانش، به حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) میرساند که این بهترین روش معرفی مکتب تشیع و خنثی کننده توطئههایی بود که شیعه را خارج از دین میدانستند. امام حتّی در هنگام ورود به دربار مأمون که از ایشان تقاضای خواندن خطبه کردند، نیز به معرفی ولایت خود و ائمه (ع) پرداختند و فرمودند: ما به واسطه رسول خدا بر شما حق داریم و شما هم از جانب پیامبر (ص) بر ما ذیحق هستید، زمانی که شما حق ما را ادا کردید ما هم بر خود لازم میدانیم که حق شما را به جای آوریم، پس در زمینه حق شما حق ما هم باید ادا شود.[18]
ب) مناظره و مکاتبه
یکی دیگر از فرصتهایی که به واسطه آن مکتب شیعه معرفی و استدلالهای مخالفین ابطال میگشت، مجالس مناظرهای بود که با حضور امام رضا (ع) تشکیل میشد و تمام آنها به نفع امام رضا (ع) خاتمه مییافت.[19]
همچنین مجموعه نامههایی که امام به افراد مختلف در توضیح مبانی تشیع مینوشتند[20] و ... استفاده از این روشها برای شناساندن جریان اصیل تشیع که کاملاً در راستای تعالیم پیامبر و امامان پیشین بود، توانست در این دوره زمانی و بعد از سختگیریهایی که در دوره هارون بر شیعیان و امام موسی کاظم (ع) روا شده بود تا حدودی وضعیت فکری و اعتقادی شیعیان را تثبیت کند و در این دوره شاهد حضور و فعالیت شیعیان و یاران امام رضا (ع) هستیم.
اتصال مکتب تشیع به فرهنگ انتظار
یکی از اقدامات اساسی امام رضا (ع) در باب تشیع، متصل کردن مکتب تشیع به مکتب انتظار بود. آن حضرت در روایات متعددی به موضوع فضیلت انتظار و فرج اشاره کردهاست؛ از جمله در روایتی خطاب به «حسن بن جهم» که از حضرتش درباره «فرج» پرسید، میفرماید: «أ وَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ انْتِظَارَ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ قُلْتُ لَا أَدْرِی إِلَّا أَنَّ تُعَلِّمَنِی فَقَالَ نَعَمْ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ.[21] آیا میدانی که انتظار فرج، جزئی از فرج است؟ گفتم: نمیدانم، مگر اینکه شما به من بیاموزید. فرمود: آری؛ انتظار فرج، جزئی از فرج است».
آن حضرت در روایت بسیار زیبایی، فضیلت انتظار را اینگونه بیان میکند: «أَمَا یرْضَی أَحَدُکمْ أَنْ یکونَ فِی بَیتِهِ ینْفِقُ عَلَی عِیالِهِ ینْتَظِرُ أَمْرَنَا فَإِنْ أَدْرَکهُ کانَ کمَنْ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص بَدْراً وَ إِنْ لَمْ یدْرِکهُ کانَ کمَنْ کانَ مَعَ قَائِمِنَا فِی فُسْطَاطِهِ هَکذَا وَ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ سَبَّابَتَیهِ؛[22] آیا هیچ یک از شما خوش ندارد که در خانه خود بماند، نفقه خانوادهاش را بپردازد و چشم به راه امر ما باشد؟ پس اگر در چنین حالی از دنیا برود، مانند کسی است که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نبرد بدر به شهادت رسیده است. و اگر هم مرگ به سراغ او نیاید، مانند کسی است که همراه قائم ما و در خیمه او باشد. اینچنین و اینچنین و سپس حضرت دو انگشت سبابه خویش را به هم چسباندند.
امام رضا (ع) در راستای متصل کردن مکتب تشیع به فرهنگ انتظار به شیعیان توصیه میفرمودند برای امام زمان (عج) دعا کنند.
گریز و روضه
ریان بن شبیب میگوید: روز اول محرم بر امام رضا (ع) وارد شدم. حضرت فرمودند: «یَا ابْنَ شَبِیب إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَی الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ یُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَی أَنْ یَقُومَ الْقَائِمُ ع فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْن.»[23]
...اى پسر شبیب! اگر میخواهى گریه کنى، بر حسین بن علىّ ابن ابی طالب (ع) گریه کن،زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، هیجده نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمانهاى هفتگانه و زمینها بخاطر شهادتش گریستند،و چهار هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود، آنها تا قیام قائم (ع) در نزد قبرش با حال زار و ژولیده باقى میمانند و از یاوران قائم (ع) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است...
در این روایت امام رضا (ع) بر گریه بر امام حسین (ع) تاکید فرمودند؛ اما در زیارت خود امام رضا (ع) نیز این تاکید بر گریه به نحوی وجود دارد آنجا که میخوانیم: « السَّلام ُ عَلی مَن اَمَر اَولادَهُ و عیالَهُ بِالنَّیاحَةِ عَلیهِ قََبلَ وُصُولِ القَتُلِ اِلَیهِ.»[24]
سلام بر آن مولایی که به فرزندان و عیال خود دستورداد قبل از اینکه شهید شود بر او گریه و زاری نمایند
آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی زگناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از درُ راهم بد
در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی جمله حاجات مرا هم بده
همه بستگان را جمع کردند فرمودند: همه برای من بلند گریه کنید. گفتند آقا! گریه دنبال مسافر میمنتی ندارد. فرموده باشد آری آن مسافری که امید به بازگشت داشته باشد من دیگر از این سفر برنمی گردم اما جد غریبش حسین، روز عاشورا عازم میدان شد یک وقت دید ذوالجناح قدم از قدم برمی دارد دید دخترش سکینه آمده. چه کرد این وداع با قلب حضرت، همین قدر بگویم، دیدند حضرت اشک دختر پاک کرد فرمود: دخترم با اشکهایت دلم را مسوزان.
منابع:
[4]. بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۳۹.
[9]. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۱۷.
[10]. بحار الأنوار،ج 68، ص: 259.
[12]. صفات الشیعة، ص 163 و 164.
[13]. عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص 232ـ233.
[14]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 361.
[15]. عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص 234.
[16]. معانی الاخبار، ص 107ـ108.
[17]. تاریخ تشیع در ایران، ص 54.
[18]. تاریخ انتشارات تشیع در ایران، نشر علامه، چ اول، 1350.
[19]. عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 169 ـ 173.
[20] تاریخ تشیع در ایران، تا قرن هفتم، ص 8 ـ 157.
[21]. بحار الأنوار، ج 52، ص 131.
[23]. وسائل الشیعه، ج14، ص 502.
[24]. بحارالانوار، ج 99، ص 52.