چهارشنبه / ۷ مهر ۱۴۰۰ / ۰۹:۳۸
سرویس : اصلی
کد خبر : ۳۶۶۵۴
گزارشگر : حجت الله ذاکر
از منظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی

عظمت مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

مصیبت رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله براى على علیه السّلام مصیبت اعظم است، هرچند فاطمه زهرا همسرى بسیار گرانقدر و بى مانند بود؛ پیامبر به منزله پدر على علیه السّلام و افزون بر آن، رهبر، راهنما، معلم، استاد و خلاصه، همه چیز آن حضرت بود...

(چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰) ۰۹:۳۸

بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجرى یادآور ضایعه بزرگ و مصیبت عظمى ، رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است ؛[1] آن حضرت به هنگام وفات شصت و سه سال از عمر مبارکشان مى گذشت.[2] 

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در سنّ چهل سالگى به رسالت مبعوث شد و سپس سیزده سال در مکّه مردم را به توحید و خداپرستى دعوت کرد و در سنّ پنجاه و سه سالگى به مدینه هجرت نمود و ده سال نیز در مدینه با تشکیل حکومت اسلامى و با تلاش پى گیر و مستمرّ به مبارزه با شرک و کفر و ظلم و ستم پرداخت؛ در این مدّت، مردم زیادى از مناطق مختلف به آن حضرت ایمان آوردند و اسلام روز به روز گسترش یافت، تا آن که در 28 صفر سال یازدهم از این جهان رحلت فرمود.[3]

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، آن حضرت را غسل داده و کفن نمود و بر آن حضرت نماز گزارد و آنگاه مردم گروه گروه بر پیکر شریفش نماز گزاردند و سپس على علیه السلام آن حضرت را در حجره اش در همان محلّى که از دنیا رفته بود دفن فرمود.[4]

خاطره جانکاهِ این مصیب بزرگ، که دهه آخر ماه صفر را، دهه اندوه و غم براى پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام ساخته است لذا شایسته است ابعاد و زوایای عظمت مصیبت آن حضرت مورد واکاوی قرار گیرد .[5]

مصیبت اعظم از دیدگاه امام علی علیه السلام

بی شک هرقدر عزیز از دست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصیبت فقدانش عظیم تر است و چون پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برترین انسان، با خدمتى گسترده و بى نظیر بود، مصیبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بیان دیگر، مصائب دیگر در برابر مصیبت فقدان او کوچک است.[6]

به همین دلیل امام علی علیه السّلام هنگامى که گرفتار مصیبت جانکاه همسرش زهراى مرضیه علیها السّلام شد، به همین مطلب اشاره فرمود و خطاب به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله عرضه داشت: « قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتک صبرى و رقّ عنها تجلّدى إلّا أنّ فى التّأسّى لى بعظیم فرقتک و فادح مصیبتک موضع تعزّ؛[7] گرچه پیمانه صبرم از فراق دختر برگزیده ات لبریز شده؛ ولى مصیبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود که دیگر مصیبت ها را در برابر من کوچک مى کند»[8]

اشاره آن حضرت به این مسأله است که گرچه مصیبت زهرا علیها السّلام فوق العاده جانکاه است؛ ولى درد مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، سنگین تر و جانکاه تر بود و تحمّل مصیبت رسول گرامی اسلام، راه را براى تحمّل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ، هموار ساخت.[9]

لذا مصیبت رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله براى على علیه السّلام مصیبت اعظم است، هرچند فاطمه زهرا همسرى بسیار گرانقدر و بى مانند بود؛ پیامبر به منزله پدر على علیه السّلام و افزون بر آن، رهبر، راهنما، معلم، استاد و خلاصه، همه چیز آن حضرت بود، از این رو در حدیثى آمده است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله خطاب به على علیه السّلام فرمود: «یا أبا الرّیحانتین ... عن قلیل ینهدّ رکناک؛ اى پدر دو گل خوشبو ... به زودى دو ستون حیاتت درهم مى شکند» و هنگامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله رحلت فرمود على علیه السّلام فرمود: «هذا أحد رکنی الّذی قال لی رسول اللّه؛ این یکى از آن دو ستونى است که پیامبر فرمود» و چون فاطمه زهرا علیها السّلام شربت شهادت نوشید، فرمود: «هذا الرّکن الثّانی الّذی قال رسول اللّه؛ این ستون دیگرى است که رسول اللّه فرمود».[10]،[11]

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به نکته دیگرى اشاره کرده عرضه مى دارد:« و لولا أنّک أمرت بالصّبر، و نهیت عن الجزع، لأنفدنا علیک ماء الشّؤون، و لکان الدّاء مماطلا و الکمد محالفا، و قلّا لک!؛اگر تو ما را به شکیبایى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر بر تو گریه مى کردیم که اشک هایمان تمام شود و این درد جانکاه همیشه برایمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اینها در مصیبت تو کم بود»[12]؛ با توجّه به اینکه «شؤون» جمع شأن در اینجا به معناى غده هاى اشک زاست، منظور امام این است که اگر ما را از گریه و جزع نهى نکرده بودى چنان اشک مى ریختیم که منابع اشکى ما تمام شود؛ ولى صبر و شکیبایى را ما از تو آموختیم.[13]

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نیز مى خوانیم که به یکى از یارانش چنین فرمود: «إن أصبت بمصیبة فی نفسک أو فی مالک أو فی ولدتک فاذکر مصابک برسول اللّه فإنّ الخلائق لم یصابوا بمثله قطّ؛ هرگاه مصیبتى در جان یا مال یا فرزندت به تو برسد، مصیبت رسول اللّه را یاد کن، زیرا مردم هرگز به مصیبتى مانند مصیبت آن حضرت گرفتار نشدند».[14]،[15]

عظمت مصیبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کلام حضرت زهرا سلام الله علیها

حضرت فاطمه زهرا بانوى اسلام وقتی گروه انصار را مخاطب ساخت  با آهنگى رسا و محکم و کوبنده در بیان عظمت مصیبت رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرمود:«فَتِلْکَ وَاللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمى، لا مِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ، اعْلَنَ بِها کِتابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فِی افْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، هُتافاً وَ صُراخاً، وَ تِلاوَةً وَ الْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِانْبِیاء اللهِ وَ رُسُلِهِ حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضاءُ حَتْمٌ؛آرى مرگ او مصیبت و ضربه دردناکى بر جهان اسلام بود، فاجعه سنگینى است که بر همه، غبار غم فرو ریخت، و شکافش هر روز آشکارتر، و گسستگى آن دامنه دارتر، و وسعتش فزونتر مى گردد، زمین از غیبت او تاریک، و ستارگان براى مصیبتش بى فروغ، و امیدها به یأس مبدل گشت، کوه ها متزلزل گردید احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتى باقى نماند!به خدا سوگند این حادثه اى است عظیم، و مصیبتى است بزرگ، و ضایعه اى است جبران ناپذیر».[16]

اشعاری که حضرت فاطمه سلام الله علیها در سوگ پیامبرصلی الله علیه و آله سرود

از «انس بن مالک» روایت شده است که وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله را به خاک سپردیم، حضرت فاطمه علیها السلام به سوى من آمد و گفت: اى انس! چگونه راضى شدید که خاک بر چهره رسول خدا بریزید، آنگاه گریست.[17] و مطابق نقل دیگرى، آن حضرت مقدارى از خاک قبر پدر گرامیش را برداشت و بر دیدگانش نهاد و گفت:[18]

ماذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ احْمَدَ      انْ لا یَشُمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا[19]

بر چه ملامت شود کسى که تربت پاک احمد را ببوید        ولى هرگز در طول عمرش عطر دیگرى نبوید؟![20]

صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبُ لَوْ انَّها     صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیالِیا [21]

مصیبت هایى بر من وارد شد که اگر        بر روزهاى روشن وارد مى شد همچون شب هاى سیاه و ظلمانى مى گشت. [22]

روز انقطاع وحی از تاریخ بشریت

وجود پیامبر صلى الله علیه و آله موجب خیر و برکت عظیم و هدایت [23]امت و پیوند به عالم وحى و اخبار آسمان بود؛ ولى با موت آن حضرت ارتباط با عالم وحى براى ابد از میان رفت و این مصیبتى بسیار بزرگ بود.[24]

آری وفات رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله عامل انقطاع مردم از وحى گردید   ؛[25] در این زمینه امام علی علیه السّلام هنگامى که مشغول غسل و تجهیز پیغمبر اکرم بود؛با بیان سخنانى سوزناک و حزن انگیز که از نهایت اندوه و غم مولا در آن هنگام خبر مى دهد[26]فرمود:«بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النّبوّة و الإنباء و أخبار السّماء...؛ پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن از سوى خدا و اخبار آسمان بود».[27]

تعبیر به «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء»، سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت» اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پیغمبر را در ابلاغ وحى آسمانى بیان مى کند و «اخبار السّماء» ناظر به خبرهایى است که مربوط به مسائل شریعت نبوده، مانند خبرهاى غیبى و پیش بینى هاى حوادث آینده و ملاحم.[28]

تأمل در این فراز نورانی به صراحت خبر از خاتمیّت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى دهد و دلیل روشنى است بر این که بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و این موهبت عظیم که در سایه وجود پیغمبر، نصیب جهانیان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شدید امیر مؤمنان على علیه السّلام نیز به همین جهت است.[29]چرا که پیامبر اسلام خاتم پیامبران، درب هاى دل ها و فکرها را که به وسیله قفل هاى ضلالت و گمراهى بسته شده بود و راه هدایت را مسدود ساخته بود گشود.[30]گشودن این درب ها و باز کردن آن قفل ها با مشکلات سختى همراه بود، و پیامبر با آیات و معجزات خویش آنها را باز کرد. .لیکن بعد از رحلت پیامبر خاتم صلى الله انقطاع وحی حاصل شد[31]

البته باید دانست وحى و ارتباط با عالم غیب وسیله اى براى درک حقایق است، لذا هنگامى که گفتنى ها گفته شد و همه نیازمندى ها تا دامنه قیامت در اصول کلى و تعلیمات جامع پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله بیان گردید؛ قطع این راه ارتباطى دیگر مشکلى ایجاد نمى کند.[32]

از سوی دیگر آنچه بعد از ختم نبوت براى همیشه قطع گردید مسأله وحى براى شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است نه هر گونه ارتباط با ماوراى جهان طبیعت؛زیرا هم امامان علیهم السلام با عالم غیب ارتباط دارند و هم مؤمنان راستینى که بر اثر تهذیب نفس، حجاب ها را از دل کنار زده اند و به مقام کشف و شهود نائل گشته اند.[33]

لذا از منابع «علم امامان» «ارتباط» آنها با «فرشتگان» است. البته نه به این معنى که آنها در زمره انبیاء و پیامبران بودند؛ چرا که مى دانیم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آخرین پیامبران و رسولان الهى بود و با وفات او وحى الهى پایان یافت. بلکه آنان هم چون خضرنبى علیه السلام و ذوالقرنین علیه السلام و مریم علیه السلام بودند که مطابق ظاهر آیات قرآن با فرشتگان الهى ارتباط داشتند، و حقایقى از عالم غیب به قلب آنها الهام مى شد.[34]

فیلسوف معروف صدر المتألهین در کتاب مفاتیح الغیب چنین مى گوید:«وحى یعنى نزول فرشته به منظور مأموریت نبوت هر چند منقطع شده است؛ زیرا به حکم «اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ؛ [35]امروز دین شما را کامل کردم» آنچه از این راه باید به نوع بشر برسد رسیده است ولى باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد و ممکن نیست این راه مسدود گردد.»[36]

اصولًا این ارتباط نتیجه ارتقاى نفس و پالایش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مسأله رسالت و نبوت ندارد؛ بنابراین در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد این رابطه معنوى برقرار خواهد گشت و هیچ گاه نوع بشر از این فیض بزرگ الهى محروم نبوده و نخواهد بود. [37]

رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله؛ بزرگترین مصیبت تاریخ بشری

بی شک سنگینى رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همه اهل دنیا را متأثّر ساخته است.[38] هم چنین ضجه فرشتگان در رحلت آن حضرت خود حاکى از عظمت این مصیبت عظماست.[39]

لذا در کلام نورانی امام علی علیه السلام می خوانیم:« خصّصت حتّى صرت مسلّیا عمّن سواک و عمّمت حتّى صار النّاس فیک سواء؛ولى مصیبت تو این اثر را داشت که تسلّى دهنده در برابر مصائب غیر توست (و با توجّه به اینکه مصائب دیگر کوچک و کم اهمیّت است اضافه براین) مصیبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور یکسان عزا دارند»[40] چرا که او انسانى والامقام و فوق العاده برجسته بود که خداوند او را براى مقام ختم نبوّت برگزید و وحى خود را بر او نازل کرد و او را کانون رحمت خویش ساخت.[41]

این رحمت در چهره هاى مختلف تجلى کرد؛ گاه از طریق بیان معارف والاى دینى و گاه شرح قوانین حیاتبخش و گاه طلب رحمت از سوى خدا براى امت و سرانجام این رحمت در شکل شفاعت در قیامت ظاهر خواهد شد.[42]

اینگونه است که در کلام وحی نیز می خوانیم: « وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ ؛ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» [43]لذا عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت آن حضرت هستند، چرا که نشر آیینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است.[44] البته رحمت بودن وجود پیامبر براى همه جهانیان جنبه مقتضى و فاعلیت فاعل دارد و مسلما فعلیت نتیجه، بستگى به قابلیت قابل نیز دارد.[45]

تعبیر به«عالمین؛جهانیان» آن چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود لذا وجود پیامبر اسلام براى همه انسانها آینده تا پایان جهان رحمت است و رهبر و پیشوا و مقتدا، حتى این رحمت، از یک نظر شامل فرشتگان هم مى شود:حدیث جالبى در این مسأله نقل شده که این عمومیت را تایید مى کند؛ هنگامى که آیه«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ »[46] نازل شد پیامبر از جبرئیل پرسید:«هل اصابک من هذه الرحمة شى ء؛آیا چیزى از این رحمت عائد تو شد؟جبرئیل در پاسخ عرض کرد؛ من از پایان کار خویش بیمناک بودم، اما بخاطر آیه اى که در قرآن بر تو نازل شد از وضع خود مطمئن شدم آنجا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده «ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ ؛جبرئیل نزد خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است».[47]،[48]

 به هر حال در دنیاى امروز که فساد و تباهى و ظلم و بیدادگرى از در و دیوار آن مى بارد چه رحمتى از این بالاتر که آن حضرت برنامه اى آورده که عمل به آن نقطه پایانى است بر همه این ناکامی ها و بدبختی ها و سیه روزی ها.[49]

حال چگونه ممکن است مصیبت رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله عمومیّت نداشته باشد در حالى که او «رحمة للعالمین» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسان ها تعلّق داشت و همه را تحت توجّه و عنایت قرار مى داد، بنابراین همه باید بر مرگ آن حضرت اشک بریزند.[50]

انحراف های پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله؛ منشأ مصیبت های تاریخ اسلام

حوادث دردناک هنگام رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و بعد از آن از جمله عوامل اصلی مصائب جوامع اسلامی است؛ این حادثه هنگامى دردناک تر مى شود که حوادث ناگوار دیگرى را که مقارن و همراه آن یا بعد از آن واقع شد، مورد بررسى قرار دهیم که عمق فاجعه را بیشتر مى کند.[51]

در این زمینه بهتر آن است که عنان قلم را به دست «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصب اهل سنّت، از علماى قرن ششم در کتاب ملل و نحل بسپاریم.[52]

او به اختلافات مهمی اشاره مى کند که هرکدام براى جهان مصائبى به بار آورد، هر چند مى کوشد آن را با اجتهاد اصحاب توجیه کند؛ ولى بدیهى است اعمال خلاف انجام شده به قدرى آشکار است که توجیه آن با مسئله اجتهاد یا اشتباه غیر قابل قبول است.[53]

به عنوان نمونه نخستین اختلاف را نزاعى مى داند که در بیمارى آخر عمر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله واقع شد.او از صحیح بخارى از «ابن عباس» نقل مى کند هنگامى که بیمارى پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله که در آن بدرود حیات گفت، شدید شد، فرمود: «ایتونى بدواة و قرطاس أکتب لکم کتابا لا تضلّوا بعدى؛ دوات و کاغذى بیاورید براى شما نامه اى بنویسم تا با عمل کردن به آن بعد از من گمراه نشوید».[54]

عمر گفت: «بیمارى بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله غلبه کرده (و آنچه مى گوید از هوش و حواس کافى سرچشمه نمى گیرد)، کتاب خدا ما را کافى است».[55]

در این هنگام سر و صداى زیادى در میان اصحاب بلند شد، پیغمبر فرمود: «قوموا عنّى لا ینبغى عندى التّنازع؛ از نزد من برخیزید و بروید، نزاع نزد من سزاوار نیست».[56]

ابن عباس بعد از نقل این حدیث افزود: «الرّزیّة کلّ الرّزیّه ما حال بیننا و بین کتاب رسول اللّه؛ مصیبت بزرگ این بود که میان ما و نامه پیامبر جدایى افکندند».[57]،[58]

اختلاف دیگر نیز هنگام رحلت پیغمبر اتفاق افتاد. عمر بن خطاب گفت: «من قال أنّ محمّدا قد مات قتلته بسیفی هذا و إنّما رفع إلى السّماء کما رفع عیسى علیه السّلام؛ هرکس بگوید محمد از دنیا رفته، من او را با این شمشیر به قتل مى رسانم، خدا او را به آسمان برد، همان گونه که عیسى علیه السّلام را برد».

ابو بکر گفتار او را شکست و گفت: هرکس محمّد صلّى اللّه علیه و اله را پرستش مى کرد، محمد صلّى اللّه علیه و اله از دنیا دیده فروبست و هرکس خداى محمّد را پرستش مى کند او نمرده و نخواهد مرد، سپس این آیه را تلاوت کرد: « «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ» محمّد فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به عقب (به دوران جاهلیّت و کفر) بازمى گردید ...».[59]،در این هنگام مردم گفتار او را پذیرفتند، و عمر گفت: گویا تاکنون آیه اى را که ابو بکر تلاوت کرد، نشنیده بودم.[60]،[61]

از جمله مهترین  انحرافات در مسئله امامت بروز کرد که به گفته «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصب اهل سنّت مهم ترین اختلاف بین امت، اختلاف در امامت و خلافت بود: «إذ ما سلّ سیف فی الإسلام على قاعدة دینیة مثل ما سلّ على الإمامة فی کلّ زمان؛ زیرا در هیچ برنامه دینى شمشیرى همچون شمشیرى که در امامت و خلافت در هرزمان کشیده شد، کشیده نشد».سپس داستان سقیفه بنى ساعده و اختلافاتى را که در آن روى داد و سرانجام با ابو بکر بیعت کردند، نقل مى کند.[62]

آری با رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله منافقان به حرکت آمدند و کینه هاى نهفته آشکار شد و خلافت از مسیر آن منحرف و مصائب براى اهل بیت پیغمبر علیهم السلام آغاز گشت و روزبه روز فزونى گرفت.[63]

سخن آخر:( عزاى پیامبر صلی الله علیه و آله و بى تابى ها)

امام علی علیه السلام در گفتاری حکیمانه که آن را در کنار قبر پیغمبر صلى الله علیه و آله و به هنگام دفن او بیان کرد، خطاب به آن حضرت چنین عرضه مى دارد: « إِنّ الصَّبْرَ لَجَمِیلٌ إِلَّا عَنْکَ، وَإِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِیحٌ إِلَّا عَلَیْکَ؛ صبر و شکیبایى زیباست ولى نه درباره تو و بى تابى زشت و قبیح است ولى نه در فراق تو»[64]

ظاهر عبارت این است که این کلام در واقع به صورت استثنایى از گفتار حکیمانه دعوت به صبر و نهى از جزع به شمار می آید؛ بنابراین مفهوم کلام چنین مى شود که زیبایى صبر و شکیبایى نیز در بعضى از موارد استثنایى دارد و همچنین زشتى جزع و بى تابى. آن جا که براى موارد شخصى و فردى باشد مانند مصیبت از دست دادن فرزند و برادر و عزیزان دیگر، صبر، جمیل است و جزع، قبیح؛ اما آن جا که براى اهداف مهم اجتماعى باشد مانند آنچه امیرمؤمنان علیه السلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله انجام داد و همچنین بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام در مصیبت پدر، و بازماندگان خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله در مصائب کربلا و عاشورا، در این موارد نه صبر جمیل است و نه جزع قبیح، زیرا اهمیت مقام والاى پیامبر صلى الله علیه و آله و شهداى کربلا و مانند آن را نشان مى دهد.[65]

 البته این گونه مصائب برخلاف مصائب شخصى باید هرگز فراموش نشود. به همین دلیل جزع، جمیل مى شود و صبر قبیح.[66]

چرا که به تعبیر «حسان بن ثابت»، شاعر معروف: وَما فَقَدَ الماضُونَ مِثْلَ مُحَمَّدٍ         ولا مِثْلِهِ حَتَّى الْقِیامَةَ یَفْقِدُ[67]

پیشینیان شخصیتى مثل محمد صلى الله علیه و آله را از دست ندادند و آیندگان تا روز قیامت نیز گرفتار فقدان دیگرى همانند او نخواهند بود.[68]،[69]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir.

   

[1] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص611.

[2] همان.

[3] همان.

[4]  منتهى الآمال؛ تاریخ زندگى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ، بحارالانوار؛ ج 22؛ ص 503 به بعد.

[5] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص611.

[6] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 8 ؛ ص551.

[7]  نهج البلاغه؛ خ 202.

[8] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 8 ؛ ص552.

[9] همان؛ص34.

[10] بحار الانوار؛ ج 43؛ ص 173. این حدیث در منابع اهل سنّت هم چون « فضائل الصحابه احمد بن حنبل نیز آمده است؛ ر.ک:همان؛ ج 2؛ ص 623؛ ح 1067.

[11] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 8 ؛ ص34.

[12] همان ؛ ص552.

[13] همان.

[14]  کافى؛ ج 3؛ ص 220؛ ح 2.

[15] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 8 ؛ ص552.

[16] زهرا (ع) برترین بانوى جهان ؛ ص201.

[17] سنن دارمى؛ ج 1؛ ص 40.

[18] کلیات مفاتیح نوین، ص: 611.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 14 ؛ ص426.

[24] همان؛ ص 427.

[25] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 1 ؛ ص196.

[26] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 8، ص 548.

[27] همان ؛ ص550.

[28] همان؛ ص 551.

[29] همان.

[30] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن وترجمه(ج 1) ؛ ص382.

[31] پیام قرآن ؛ ج 8 ؛ ص457.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان ؛ ج 9 ؛ ص123.

[35] سوره مائده؛ آیه 3.

[36]  مفاتیح الغیب؛ ص 13.

[37] پیام قرآن ؛ ج 8 ؛ ص458.

[38] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص56.

[39] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 7 ؛ ص665.

[40] همان ؛ ص674.

[41] همان.

[42] همان.

[43] برگزیده تفسیر نمونه، ج 3، ص: 194.

[44] همان.

[45] تفسیر نمونه ؛ ج 13 ؛ ص526.

[46] سورۀ انبیاء؛آیۀ107.

[47] تفسیر مجمع البیان؛ ذیل آیه مورد بحث.

[48] تفسیر نمونه ؛ ج 13 ؛ ص527.

[49] همان.

[50] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 8 ؛ ص551.

[51] همان ؛ ج 7 ؛ ص665.

[52] همان؛ ص 666.

[53] همان؛ص665.

[54] همان؛ ص 666.

[55] همان.

[56] همان.

[57]  صحیح بخارى؛ کتاب العلم؛ ح 114 ، کتاب المرضى؛ ح 5669.

[58] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 7، ص 666.

[59] سورۀ آل عمران؛ آیه 144.

[60]  از تاریخ طبرى استفاده مى شود که هنگام وفات رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله ابو بکر در« سخ» یکى از آبادیهاى اطراف مدینه بود، هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله از دنیا رفت عمر برخاست و گفت: گروهى از منافقان گمان مى کنند پیامبر مرده است به خدا سوگند او نمرده و به سوى پروردگارش رفته است، همان گونه که موسى بن عمران چهل شب رفت و سپس بازگشت( پیامبر هم بازمى گردد) ابو بکر باخبر شد و به خانه پیامبر اکرم رفت و از رحلت او آگاه شد و به مسجد بازگشت، عمر همچنان براى مردم سخن مى گفت او رشته سخن را به دست گرفت و گفتارى را که در بالا ذکر کردیم بیان نمود؛( تاریخ طبرى؛ ج 2؛ص 442؛ حوادث سنه 11).

بعضى معتقدند هدف عمر از این گفت وگوها این بود که مردم را مشغول کند تا ابو بکر خود را در میان جمع حاضر کند و مسئله خلافت را سامان دهد.

[61] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 7، ص 667.

[62] همان؛ص668.

[63] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 14 ؛ ص427.

[64] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه ج 3 ؛ ص325.

[65] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 14 ؛ ص425.

[66] همان؛ص426.

[67] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 14 ؛ ص428

[68] بهج الصباغة؛ ج 2؛ ص 505.

[69] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 14 ؛ ص428.

(چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰) ۰۹:۳۸
https://news.masjed.ir/u/h20
اظهار نظر
امتیاز را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید