به گزارش پایگاه تخصصی مسجد، در آستانۀ هر انتخابات، کاندیداها از طیفها و گروههای مختلف با تفکرات، سلایق و گرایشات گوناگون، خود را برای رقابت انتخاباتی آماده می کنند و پس از تأیید صلاحیتها، به صورت رسمی پا به عرصۀ رقابت انتخاباتی میگذارند. در این میان، هر کس سعی میکند بر اساس اصل شایسته سالاری، دانایی و توانایی در پذیرش یک مسئولیت خطیر، خود را در معرض سنجش افکار عمومی قرار دهد.
آنچه مهمتر به نظر میرسد، نوع انتخاب و گزینش فردی است که اصلح افراد باشد. اگرچه بارها ملاکها و معیارهایی دربارۀ انتخاب اصلح گفته شده و کمتر کسی است که با آنها آشنایی نداشته باشد، اما باید تمام ملاکها و معیارها را در یک ملاک خلاصه کرد؛ ملاکی که اگر کسی فقط همین یک ملاک را داشته باشد، گویا تمام ملاکها و معیارها در او وجود دارد و نیازی به تحقیق برای کشف دیگر ملاکها در او نیست. امام حسین(علیه السلام) –در گفتوگو با معاویه دربارۀ عقل- فرمودند: عقل، جز از راه پیروی از حق به کمال نمیرسد.1 امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز فرمودند: کمال انسان -یعنی آراسته بودن به تمام شایستگیها و مزیتها- در داشتن عقل است2 و هیچ ثروتی بهتر از عقل نیست.3
ارکان چهارگانۀ عقل
امام صادق(علیه السلام)، در تعریف عقل فرمودهاند: خداوند بزرگ، عقل را از چهار چیز آفریده است: از دانایی و توانایی و روشنبینی و تابع مشیت امور بودن. و تمام اینها بر علم و آگاهی استوار میشود و برای همیشه در ملکوت باقی میماند.4 در روایات اهلبیت(علیهم السلام) هم آمده است: کسی که میخواهد یک نفر را اداره کند، باید به اندازۀ ده نفر عقل داشته باشد و اگر کسی بخواهد چهل نفر را اداره کند، باید به اندازۀ چهارصد نفر عقل داشته باشد؛5 لذا عقول انبیا و رسولان الهی که هدایت و ادارۀ امتها را بر عهده داشتهاند، بیش از همۀ انسانها بوده است.
مظاهر عقلانیت
اگر «عاقلترین بودن» ملاک باشد، تمام ملاکها و معیارهای مطلوب را با همین یک ملاک سنجیدهایم. امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: عاقل در برابر حق تسلیم است، در سخن گفتن رعایت انصاف میکند، به کسی ظلم و اجحاف نمیکند، در پذیرفتن باطل سختگیر است، یعنی باطل در او نفوذناپذیر است. عاقل از دنیا میگذرد، ولی دین خود را حفظ میکند. در ادامه میفرمایند: ویژگیهای عاقل، دو چیز است؛ راستی در سخن گفتن و درستی در کار و مسئولیتی که بر عهدۀ او گذاشته شده است. عاقل از گفتن آنچه خردمندان نپذیرند، بپرهیزد و خویش را در معرض اتهام قرار ندهد و از مدارا کردن با مردم دریغ نکند. دانش، راهنمای او و اعمال و کارهایش همه منطبق بر دانش است. بردباری، رفیق عاقل است و او را از ناملایمات و برخوردها محافظت میکند. عاقل از یقین دوری نمیجوید و از معیار یقین فاصله نمیگیرد. عاقل دنبال هوا و هوس نمیرود چون میداند هوا و هوس دشمن عقل، مخالف حق و قرین باطل است. قوت و توان هوا و هوس در پیروی از شهوات است و نشانۀ اصلی هوا و هوس، حرامخواری و غفلت از فرایض و کوچک شمردن مستحبات و سنتها و غرق شدن در لهو و لعب است.6
پس برای انتخاب اصلح باید عاقلترین را انتخاب کرد. البته تعقل محتاج تحصیلات خاص نیست و هر کس بتواند از عقل به عنوان یک پیامبر درون خود استفاده کند، حتماً سعادتمند میشود. در همین زمینه، حضرت امام(ره) دربارۀ شهید رجایی فرمودند که رجایی عقلش بیش از علم اوست.7
گسترۀ مسئولیت و تکلیف انسان در اسلام، بر اساس عقل است؛ هر چه عقل انسان بیشتر باشد، وظیفه و مسئولیت او به مراتب سنگینتر از دیگران خواهد بود و هر چه دایرۀ بینش و عقل و خرد آدمی در حد کمتری باشد، تکلیف او نیز سبکتر است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اولین شرط تکلیف و مسئولیت انسان را عاقل بودن میداند؛ بر این اساس، کسانی که قدرت تعقل ندارند، در واقع از مدار مسئولیت خارج هستند.
ویژگیهای انسان عاقل
1. خاموشی بهجا: کم سخن گفتن و زیاد فکر کردن، نشانۀ عقل است.
2. دوراندیشی: عاقل، هرگاه بخواهد سخنی به زبان بیاورد یا دست به کاری بزند، ابتدا تمام ابعاد و زوایای آن را بررسی میکند.
3. کسب تجربه: هر انسان عاقلی، باید بکوشد از گذشتۀ خود و دیگران استفاده کند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از ویژگیهای مؤمن، عبرت از گذشته است.
4. پیروی از دستورات الهی: جوهرۀ انسان، اطاعت و پیروی از دستورات الهی است و روح اطاعت از دستورهای خداوند در هر کس که بیشتر باشد، عقل او از دیگران کاملتر خواهد بود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «قُسِمَ الْعَقْلُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ کَمَلَ عَقْلُهُ وَ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ فَلَا عَقَلَ لَهُ حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُسْنُ الطَّاعَةِ لَهُ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلَى أَمْرِهِ»8؛ عقل، به سه جزء تقسیم شده است که اگر در کسی (این اجزا) بود، عقلش کامل است و اگر نبود، کامل نخواهد بود [و آنها عبارتاند از:] خوب خدا را شناختن و خوب اطاعت کردن و خوب بصیرت ورزیدن نسبت به امور زندگی خود. امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرمود: هرگاه از خوبی رفتار کسی نزد شما تعریف شد، در خوبی عقلش بنگرید، زیرا به میزان عقلش پاداش داده شود.9 همچنین فرمودند: بالاترین مرتبۀ عقل بعد از ایمان به خدای متعال، اظهار دوستی با مردم است.10
ویژگیهای تعقل سیاسی و اجتماعی
پس از اینکه انسان عاقل را شناختیم، باید ویژگیهای تعقل سیاسی و اجتماعی را در او شناسایی نماییم تا بتوانیم مدیریت جامعه را به او واگذار کنیم. شاید برترین جایی که تعقل سیاسی و اجتماعی در آن تبیین شده است، عهدنامۀ امام علی(علیه سلام) به مالک اشتر نخعی باشد. ایشان در این عهدنامه، مشخصههای عقل سیاسی را بدین شکل بیان نمودهاند:
1. دوری از عیبجویان و سخنچینان: اگر شخص عیبجو و سخنچین وارد دستگاه حاکمه شود، به سادگی میتواند با دست آویز قرار دادن نقاط ضعف دیگران، حاکم را از مردم جدا و به خاطر نداشتن نیروهای کارآمد، درمانده و مستاصل نماید. امام علی این چنین برای مالک بیان میکنند: «باید دورترین رعیت نزد تو، کسی باشد که بیشتر از دیگران در پی عیب جویی مردم است... از آنچه بر تو روشن نیست تغافل کن. در تصدیق گفته هر سخن چینی شتاب مکن که سخن چین خائن است؛ اگر چه در لباس نصیحتگر و خیرخواه درآید»11.
2. رازداری و خطاپوشی: انسان عاقل، به دنبال افشاگریهای شخصی و مفتضح کردن دیگران برای ارتقای موقعیت خود نیست. علی(علیه السلام) برای بیان این اصل اسلامی، مالک را به رازداری و سرپوش گذاشتن بر خطاها و عیوب مردمان تحت حکومت فرمان میدهد و از تحقیق و تجسس از اسرار پنهانی مردم، برحذر میدارد و میفرماید: «همچنان که خود نمیخواهی و حاضر نیستی که اسرارت را کسی بداند، تو نیز حاضر به افشای اسرار پنهانی مردم نباش!» 12.
3. گره گشایی: وظیفه دیگری که از بیانات علی(علیه السلام) برای فرماندار مشخص میشود، وظیفۀ گرهگشایی و برآوردن حوائج مادی و معنوی مردم تحت حکومت است: «أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْدٍ»13. از آنجایی که حاکم نمیتواند تمام خواستههای مردم تحت حکومت خود را برآورده سازد، میبایست در چنین مواردی، با گشادهرویی و رعایت ادب، مردم را با کمبودها آشنا سازد و از خود آنان چارهجویی نماید و از هر طریق رضایت مردم را جلب کند.
4. رایزنی و مشورتپذیری: در فرهنگ اسلام، «مشاوره» و «مشورت»، برای جلوگیری از استبداد و خودمحوری و نیز دست یازیدن به افکار و اندیشههای دیگران و در نهایت کسب اندیشههای بهتر و بالاتر و به کارگیری عملی آنها است. بر همین اساس، هر چقدر مسئلۀ مورد مشورت دارای اهمیت و ویژگی خاصی باشد، مشاوره در پیرامون آن حساستر و ظریفتر خواهد بود. علی(علیه السلام) در ضرورت و لزوم مشاوره میفرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا»14؛ استبداد در رأی و تحمیل عقیده، انسان را به هلاکت میرساند، ولی مشورت با مردم، شریک بودن در عقول و بهره گرفتن از افکار آنهاست.
پینوشتها:
(1) بحارالأنوار: ج78/127.
(2) غررالحکم: ح۴۳۱۸.
(3) نهج البلاغه: حکمت109.
(4) الإختصاص: ص244.
(5) نهج الفصاحة: ص727.
(6) مصباح الشریعة: ص103.
(7) صحیفۀ امام، ج14/461.
(8) بحارالأنوار: ج1/106.
(9) اصول کافی: ج1/12.
(10) الخصال: ج1/15.
(11) نهج البلاغه: نامۀ53.
(12) همان.
(13) همان.
(14) شرح نهج البلاغه محمد عبده: ج2/184.