چهارشنبه / ۴ اسفند ۱۳۹۵ / ۱۵:۴۷
سرویس : دین و اندیشه
کد خبر : ۲۷۷۹۶
گزارشگر : سید پویان حسین‌پور
پنجمین مجموعه از فیش‌منبر ویژه فاطمیه ۹۵ منتشر شد:

هنر کرامت بخشی

به علت اینکه انسان از این دو مزیّت عالی و فطری برخوردار است، احترام و تکریم وی یک وظیفه اساسی است که هیچ عاملی نباید آن را متزلزل سازد. از این رو، پیشوایان معصوم (ع) در سیره عملی خود توجه خاصی به این موضوع داشته و آن را سرلوحه برنامه‌های تربیتی و سازنده خویش قرار داده‌اند.

(چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵) ۱۵:۴۷

ایجاد انگیزه[1]

هنرهای متعددی در جهت تربیت و رشد انسان مؤثر هستند. در این مجال قصد داریم تا درباره یکی از این هنرهای رحمانی که نقش کلیدی‌تری در تربیت دارد، سخن بگوییم. این هنر در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهم‌ترین عوامل رشد شخصیت افراد است. هنری که از دیرباز مکتب‌های فلسفی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی و سیاسی به آن توجه کرده‌اند و امروزه به عنوان یکی از اصول مسلّم حقوق بشر از آن یاد می‌شود.

به نظر بسیاری از پژوهش‌گران و از جمله استاد مطهری (ره)، آنچه ریشه و زیر بنای اخلاق اسلامی است همین هنر است؛[2] اما متأسفانه کمتر به آن توجه می‌شود. در حالی که این هنر، حافظ بسیاری از ارزش‌های انسانی است.

به یقین می‌توان گفت: پرورش این هنر در افراد اجتماع، روابط انسان‌ها را تنظیم و راه صحیح زندگی کردن را هموار می‌سازد. خداوند حکیم در قرآن کریم این هنر را چنین تبیین نموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا[3]؛ ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آن‌ها را در خشکی و دریا بر مرکب‌های راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیدیم.»

بله این هنر همان هنر «کرامت بخشی» است.

از این آیه چنین استنباط می‌شود که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکی «کرامت و بزرگواری» و دیگری «برتری بر سایر مخلوقات».

منظور از تکریم انسان، اعطای خصوصیاتی است به او که در سایر موجودات و پدیده‌ها نیست و منظور از برتری، اعطای خصوصیاتی است به انسان که دیگر موجودات نیز در آن شریک هستند، ولی انسان در حدّ اعلاء از آن برخوردار است.

به علت اینکه انسان از این دو مزیّت عالی و فطری برخوردار است، احترام و تکریم وی یک وظیفه اساسی است که هیچ عاملی نباید آن را متزلزل سازد. از این رو، پیشوایان معصوم (ع) در سیره عملی خود توجه خاصی به این موضوع داشته و آن را سرلوحه برنامه‌های تربیتی و سازنده خویش قرار داده‌اند.

 

متن و محتوا

در منابع دینی به اهمیت کرامت پرداخته شده است. امام علی (ع) در این‌باره می‌فرماید: «الْکَرَمُ مَعْدِنُ الْخَیْر[4]؛ محور نیکی‌ها، کرامت است.»

آن حضرت در جای دیگری می‌فرماید: «الْکَرِیمُ یَزْدَجِرُ عَمَّا یَفْتَخِرُ بِهِ اللَّئِیم‏[5]؛ انسان کرامت یافته، از هرگونه پستی که انسان‌های پست به آن می‌بالند نفرت دارد.»

دنیا در چشم انسان با کرامت، کوچک و حقیر است، پس به آن دل نمی‌بندد. امام باقر (ع) در این باره می‌فرماید: «فَمَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ صَغُرَتِ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ کَبُرَتِ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ[6]؛ هر کس از کرامت نفس برخوردار باشد، دنیا در چشمش کوچک است و هر کس نفسش خوار باشد، دنیا در نزدش بزرگ است.»

کرامت، وصف خدا، فرشتگان و قرآن مجید است: «کریم» یکی از 99 نام زیبای خداوند است. در قرآن مجید 26 بار خداوند را با وصف کریم می‌خوانیم: «فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریم‏»[7]

برای کتاب آسمانی مسلمانان (قرآن)، صفت کریم آمده است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریم‏»[8] جبرئیل، آورنده پیام الهی، کریم است: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریم‏»[9]

فرشتگان الهی به این وصف شناخته شده‌اند: «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُون»[10]

به همان اندازه که بزرگواری، منشأ فضایل اخلاقی است، حقارت نیز مولّد رذایل است. امام علی (ع) در این باره می‌فرماید: «اللُّؤْمُ مُضَادٌّ لِسَائِرِ الْفَضَائِلِ وَ جَامِعٌ لِجَمِیعِ الرَّذَائِل‏[11]؛ آدم پست، با فضایل اخلاقی ضدیت دارد و جامع همه پستی‌هاست.» همچنین می‌فرماید: «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَرْجُ خَیْرَه‏[12]؛ کسانی که نفسشان خوار باشد، به خیرشان امیدی نداشته باش».

امام هادی (ع) نیز می‌فرماید: «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّه‏[13]؛ انسانی که نفسش خوار شود از شرش ایمن مباش.»

حال با توجه به اهمیت و ضرورت کرامت بخشی‌ به انسان‌ها، این سؤال پیش می‌آید: راهکارهای کرامت بخشی چیست؟ چگونه می‌توان با بهره‌گیری از این هنر به تربیت افراد در محیط خانه و اجتماع کمک نمود؟ راهکارهای اعطاء کرامت چیست؟

 

راهکارهای کرامت بخشی

هر کسی با هر توان و ظرفیتی قادر نیست، دیگران را تکریم نماید، بلکه این رفتار یک نوع هنرمندی خاصی را می‌طلبد. از این رو، افرادی که در مسیر کرامت بخشی قدم بر می‌دارند، باید راهکارهای این رفتار هنرمندانه را بشناسند.

الف) احترام گذاشتن

یکی از مهمترین راهکارهای کرامت بخشی، احترام گذاشتن است. احترام به دیگران سبب شخصیت بخشی به آنان است. سیره عملی معصومان (ع) گویای توجه و احترام به شخصیت افراد مختلف مردم است.

پیامبر اسلام نسبت به حضرت زهرا (س) می‌فرمایند: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی»[14] کلمه «بضعه» در زبان عربی به لخته خون واقع در جگر انسان می‌گویند، در واقع معنی عبارت فوق این است که فاطمه جگر من است و کلمه «مِنِّی» در زبان عرب، یک نوع کلمه عاشقانه تلقی می‌شود، این در حالی است که مترجمان آن را این‌گونه معنا کرده‌اند که فاطمه پاره تن من است، در حالی‌که این معنا بسیار کلی است. این کلمات و عبارات سرشار از محبت و عشقی است که پیامبر (ص) نسبت به اهل‌بیت (ع) خود به کار می‌بردند و حکاکی از احترام ویژه پیامبر (ص) برای حضرت زهرا (س) است.

1.       احترام به کودکان

احترام به کودکان، روش همیشگی پیامبر (ص) بوده است. آن حضرت در حضور دختر خردسالش می‌ایستاد و احترامش می‌کرد. گاهی به احترام و نیز مراعات خردسالی نوادگانش، سجده نماز را طولانی می‌نمود و یا برای برآوردن حاجت آنان، نماز را با سرعت به پایان می‌برد. هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست نوازش می‌کشید و مهربانی و عطوفت نسبت به کودکان، خوی همیشگی آن حضرت بود.

لازم به ذکر است در بزرگداشت شخصیت کودکان باید همواره توجه داشت که این امر برای ارضای حسّ شخصیت طلبی آنان است. اگر خواهان نهادینه شدن صفت ارزشمند کرامت در جامعه هستیم، باید کودکان خود را احترام کنیم، زیرا آنان پدران و مادران آینده این جامعه به حساب می‌آیند. تکریم کودک، باعث می‌شود فردی مستقل، آزاد، شریف و صاحب فضیلت گردد و از انحراف و تبه‌کاری دوری گزیند. از این رو در سیره معصومین (ع) احترام به کودک، جایگاه خاصی دارد.

پیامبر اسلام (ص) در این باره می‌فرماید: «إِذَا سَمَّیْتُمُ الْوَلَدَ مُحَمَّداً فَأَکْرِمُوهُ وَ أَوْسِعُوا لَهُ فِی الْمَجَالِسِ وَ لَا تُقَبِّحُوا لَهُ وَجْها[15]؛ وقتى فرزندتان را محمد نام‌گذاری کنید او را گرامى دارید و جاى نشستن را براى او توسعه دهید (و احترامش کنید) و نسبت به او رو ترش نکنید.»

با توجه به برخوردهای عاطفی و منطقی فاطمه (س) با کودکانش، می‌بینیم که حضرت در پرورش روح و بنیان‌های شخصیتی فرزندانش به قدری با ظرافت و دقت عمل نمود که هر یک از فرزندان او از بزرگ‌ترین افراد بشر قرار گرفتند و صفحات بزرگی از تاریخ را ورق زدند و عملاً به الگوها و اسوه‌های مقاومت، ایثار، صبر و از خودگذشتگی و شجاعت ... تبدیل شدند.

فاطمه (س) خود با فرزندانش هم‌بازی می‌شد و در حین بازی با استفاده از الفاظ و حملات مناسب سعی در ساختن شخصیت کودکانش و ارائه الگویی مناسب در زندگی، فرزندانش را تکریم می‌نمود. نقل شده روزی حضرت زهرا (س) با فرزندش امام مجتبی (ع) بازی می‌کرد و او را بالا می‌انداخت و می‌فرمود:

إشبه أباک یا حسَن     واخلَع عن الحق الوسن

واعبُد الهاً ذا مــنن        ولاتـــوالِ ذالاحــن

پسرم حسن! مانند پدرت باش؛ ریسمان ظلم را از حق بر کن. خدایی را بپرست که صاحب نعمت‌های متعدد است و هرگز با صاحبان ظلم و تعدی دوستی مکن.[16]

2.     احترام به جوانان

در میان یاران امام صادق (ع) شاگردان جوانی حضور داشتند. یکی از این جوانان «هشام بن الحکم» بود که به گفته شیخ مفید (ره) آن‌چنان در نزد امام (ع) مقام و منزلت داشت که گاهی برخی را به شگفتی وا‌می‌داشت.

وی می‌نویسد: «روزی هشام بن الحکم در منا بر آن حضرت وارد شد، در حالی که تازه جوانی بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند «یونس بن یعقوب»، «حمران بن اعین» و «ابوحمزه احول» حضور داشتند. در حالی که از تمامی حاضران کوچک‌تر بود، امام صادق (ع) او را بر همگان مقدّم داشت، همین که امام (ع) دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: «این جوان با قلب، زبان و دستش یاری کننده ماست.»[17]

روزی زن جوانی خدمت حضرت فاطمه (س) آمد و گفت: مادر ناتوانی دارم که در امر نماز به مسئله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده است که سؤال کنم و مسئله را مطرح نمود. حضرت فاطمه (س) جواب آن مسئله را داد. آن زن سؤال دوم و سوم را کرد و سپس تا ده مسئله از حضرت پرسید و حضرت (س) همه را پاسخ داد. سپس آن زن جوان از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: ای دختر رسول خدا، دیگر مزاحم نمی‌شوم، خسته شدید، حضرت فاطمه (س) برخورد کریمانه‌ای با او نمود و فرمود: خجالت نکش! هر سؤالی داری بگو تا جواب دهم. من از سؤالات تو خسته نمی‌شوم و با کمال میل جواب می‌دهم. اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در ازای آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته می‌شود؟ زن پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خدا در برابر هر مسئله آن‌قدر به من ثواب می‌دهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد. با وجود این، آیا از جواب دادن مسئله خسته می‌شوم؟»[18]

3.    احترام به همسر

احترام به همسر نقش به سزایی در گرمابخشی کانون خانواده دارد و از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود.

حضرت زهرا (س) پس از رحلت رسول مکرّم اسلام (ص) وقتی «فدک» را به ناحق از او گرفتند، برای دفاع از حقّ خویش و بازگرداندن حقّش نزد خلیفه وقت رفت؛ اما با وجود ارائه استدلال‏های منطقی، موفّق نشد حقّ خود را بستاند، بنابراین با ناراحتی و تأثر شدید وارد منزل شد و اظهار ناراحتی نمود؛ و شکوه خود را با حزن شدیدی به نزد همسرش امیرالمؤمنین علی (ع) برد؛ اما امیرالمؤمنین علی (ع) با لحنی محترمانه همسر مهربانش را دلداری داد و فرمود: «لَا وَیْلَ لَکِ بَلِ الْوَیْلُ لِشَانِئِکِ[19]؛ ویل و وای بر تو مباد؛ بلکه وای بر دشمنان تو باد!»

حضرت علی (ع) آن‏چنان با متانت و احترام در برابر شکوِه حضرت زهرا (س) برخورد می‏نماید که حضرت فاطمه (س) آرام می‏گیرد و می‏فرماید: «حَسْبِیَ اللَّهُ؛ خداوند مرا کفایت می‏کند.»

آن بانوی بزرگوار نیز، نام همسر خود را با احترام یاد می‌کرد. گاهی وی را با کنیه «ابالحسن» می‌خواند و گاهی با یاد قرابت نسبی (یَا ابْنَ عَم‏) وی را ندا می‌داد. در حدیث شریف کساء آمده است که حضرت فاطمه (س) می‌فرماید: ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیرمؤمنان. این‌گونه نقل نام و خطاب احترام‌آمیز یکی از نکات اصلی رابطه زوجین نسبت به یکدیگر است.

 

ب‌)   خودشناسی

یکی دیگر از راهکارهای کرامت بخشی، خودشناسی و آگاهی از توانمندی‌های خود است، زیرا کرامت نفس در حقیقت، مراقبت و نگهداری از گوهر نفیس انسانی است و میزان مراقبت از آن، به اندازه معرفت و شناخت ارزش از آن، بستگی دارد. اگر کسی گوهری داشته باشد، ولی از آن بی‌اطلاع باشد و یا برای آن اهمیتی قائل نباشد، ممکن است آن را به رایگان از کف بدهد.

بر این اساس، در روایات معصومین (ع) بر لزوم خودشناسی تأکید نموده‌اند تا جایی که امام علی (ع) آن را سودمندترین شناخت‌ها دانسته است.[20]

اگر انسان بداند اشرف مخلوقات است و به فرمایش امام علی (ع) کالایی دارد که جز بهشت، برای آن قیمتی نیست، خود را برای دنیا، پست و بی‌مقدار نمی‌سازد. وقتی از امام سجاد (ع) می‌پرسند: «شریف‌ترین و والاترین مردم چه کسانی هستند؟ می‌فرماید: «کسی که دنیا را ارزش و شرف خویش نشمارد.»[21]

در اینجا بحث مال و مقام و ریاست و مظاهر دنیایی نیست؛ بلکه موضوع همه دنیا با تمامی جاذبه‌های آن است. گوهر نفس با گوهرهای ارزشمند دیگر در این جهت تفاوت دارد که اگر از دست رفت، دیگر قابل جبران نیست. از این رو خداوند در قرآن مجید می‌فرماید: «ای پیامبر! بگو: زیان‌کاران کسانی هستند که نفس خود و اهل‌بیت خویش را در قیامت ببازند و این است زیان آشکار.»[22]

متأسفانه انسان عصر جدید با اینکه بر طبیعت سلطه پیدا کرده و راز و رمز عالم بیرون را کشف نموده، اما در حقیقت خود و عالم درونی خویش را نشناخته است. آموزه‌های دینی، به دنبال شناساندن خود واقعی انسان است تا به کرامت انسانی دست یابد. امام علی (ع) می‌فرماید: «نفست را از کارهای پست بازدار و بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی، گرچه تو را به سوی مقصودت برساند، زیرا در برابر آنچه از نفس خود از دست می‌دهی، بهایی به دست نمی‌آوری.»[23]

 

ج‌)    آبروداری

یکی دیگر از راه‌های کرامت بخشی، آبروداری است. آنچه برای افراد با کرامت، در درجه نخست قرار دارد، جایگاه اجتماعی، حرمت و آبروست. از این رو حاضر نمی‌شود آن را با چیزی عوض کند. امام علی (ع) می‌فرماید: «الْکَرِیمُ مَنْ صَانَ عِرْضَهُ بِمَالِهِ وَ اللَّئِیمُ مَنْ صَانَ مَالَهُ بِعِرْضِه[24]‏؛ کریم کسی است که آبرویش را با بذل مالش حفظ می‌کند، در حالی که لئیم کسی است که مالش را با بذل آبرویش نگه می‌دارد.»

روزی مرد بینوایی به امید رسیدن به نوایی به مدینه آمد و از کریم‌ترین فرد شهر سؤال کرد.

به او گفتند: حسین بن علی (ع) بخشنده‌ترین فرد در این جاست. او در جست‌وجوی آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز دید، آنگاه با ابیاتی، خواسته‌اش را مطرح نمود.

امام حسین (ع) بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبر کرد؛ و فرمود: آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است؟

قنبر گفت: آری! چهار هزار دینار داریم. امام (ع) فرمود: قنبر! آن‌ها را حاضر کن که این شخص در مصرف آن از ما سزاوارتر و نیازمندتر است. سپس به منزل رفته و ردای خود را که برد یمانی بود از تن درآورد و دینارها را در آن پیچید و به خاطر شرم از اعرابی از لای در به آن مرد نیازمند داد.

مرد عرب آن هدیه‌ها را گرفت و گریست. امام حسین (ع) فرمود: آیا عطای ما را کم شمردی؟ مرد گفت: هرگز نه! بلکه به این می‌اندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد.[25]

 

د‌)     احسان و انفاق بی‌منت

یکی دیگر از راه‌های کرامت بخشی، احسان و انفاق بی‌منت است. امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: «الْکَرَمُ مِلْکُ اللِّسَانِ وَ بَذْلُ الْإِحْسَان‏[26]؛ کرم، نگهداری زبان و پراکندن احسان است.» کریم، بیشتر دست دهنده دارد تا دست گیرنده، امام علی (ع) می‌فرماید: «الْکَرِیمُ مَنْ سَبَقَ نَوَالُهُ سُؤَالَه‏[27]؛ کریم کسی است که بخشش بر تقاضایش سبقت گرفته است». لذت کریم در طعام دادن و لذت لئیم در طعام خوردن است.

نحوه کمک کردن به محرومان از ظرافت خاصی برخوردار است. انفاق و کمک‌رسانی به دیگران نباید به گونه‌ای باشد که بر آن، گداپروری صدق کند و کرامت و عزت نفس آنان را پایمال نماید. داستان بذل پیراهن حضرت زهرا (س) در شب عروسی که پیراهن خود را راه رضای خداوند ایثار می‌کنند، نمونه انفاق کریمانه است.

پیامبر (ص) در عروسى زهرا (س) یک دست پیراهن نو به ایشان داده بود تا در شب عروسى بپوشد، هنگامى که حضرت فاطمه (س) به خانه زفاف رفت، ناگاه مستمندى به در خانه آمد و با صداى بلند گفت: «از در خانه نبوت یک پیراهن کهنه مى‌خواهم».

حضرت در آن وقت دو پیراهن داشت، یکى کهنه و دیگرى نو، خواست پیراهن کهنه را طبق تقاضاى فقیر، به او بدهد، ناگاه به یاد این آیه افتاد که مى‌فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏[28]؛ هرگز به حقیقت نیکوکارى نمى‌رسید، مگر از آنچه را دوست دارید انفاق کنید».

حضرت زهرا (س) که مى‌دانست پیراهن نو را بیشتر دوست دارد، به این آیه عمل کرد و پیراهن نو را به فقیر داد.

فرداى آن شب هنگامى که پیامبر (ص) پیراهن کهنه را در تن او دید. پرسید: چرا پیراهن نو را نپوشیده‌اى؟ حضرت عرض کرد: آن را به فقیر دادم.

پیامبر (ص) فرمود: «اگر پیراهن نو را براى شوهرت مى‌پوشیدى، بهتر و مناسب‌تر بود».

حضرت زهرا (س) عرض کرد: این روش را از شما آموخته‌ام، در آن هنگام که مادرم خدیجه همسر شما گردید، همه اموال خود را در راه شما به تهى‌دستان بخشید، کار به جایى رسید که فقیرى به در خانه شما آمد و تقاضاى لباس کرد، در خانه لباسى وجود نداشت، شما پیراهن خود را از تن بیرون آورده و به او دادى، از این رو این آیه نازل شد: «و بیش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانى»[29]

پیامبر (ص) تحت تأثیر محبت‌ها و خلوص دخترش قرار گرفت. قطره‌هاى اشک از چشمانش سرازیر شد و ایشان را به نشانه محبت به سینه‌اش چسبانید.[30]

همچنین نقل شده که عرب تازه مسلمانی در مسجد مدینه از مردم کمک خواست، پیامبر (ص) به اصحاب خود نگریست. سلمان فارسی برخاست تا نیاز آن بی‌چاره را بر طرف سازد؛ هر جا رفت، با دست خالی برگشت. با ناامیدی به طرف مسجد می‌آمد که چشمش به منزل حضرت زهرا (س) افتاد، با خود گفت: فاطمه (س) و منزل او سرچشمه نیکوکاری است. درب خانه آن حضرت را کوبید و داستان عرب مستمند را شرح داد. حضرت زهرا (س) فرمود: «ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد (ص) را به پیامبری برگزید! سه روز است که غذا نخورده‌ایم و فرزندانم حسن (ع) و حسین (ع) از شدت گرسنگی بی‌قراری می‌کردند و خسته و مانده به خواب رفته‌اند؛ اما من، نیکی و نیکوکاری را که درب منزل مرا کوبیده است، رد نمی‌کنم.»

آنگاه پیراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه فروشنده‌ای گرو گذاشته، مقداری خرما و جو قرض بگیرد.

سلمان فارسی می‌گوید: پس از دریافت جو و خرما به طرف منزل فاطمه (س) آمدم و گفتم: ای دختر رسول خدا! مقداری از این غذاها را برای فرزندان گرسنه‌ات بردار! پاسخ داد:

«ای سلمان! این کار را فقط برای خدای بزرگ انجام دادیم و هرگز از آن بر نمی‌داریم.»[31]

 یا واقعه معروف اطعام سه روزه خانواده حضرت نمونه دیگری از انفاق کریمانه ایشان است.

 

گریز و روضه

اسماء بنت عمیس می‌گوید: هنگامی که فاطمه (س) به حال احتضار افتاد، به من فرمود: «هنگامی که جبرئیل در ساعت رحلت پیامبر (ص) نزد ایشان آمد و مقداری کافور از بهشت آورد، پیامبر (ص) آن‌را سه قسمت کرد، یک قسم آن را برای خود برداشت و یک قسم آن را برای علی (ع) و یک قسم آن را برای من گذاشت که وزن آن 40 درهم بود.

آنگاه به من فرمود: «ای اسماء! آن کافور باقی مانده را که در فلان جا است، بیاور و کنار سرم بگذار.»

این را گفت و جامه‌اش را به سر کشید و فرمود: «اندکی صبر کن و در انتظار من باش، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم بدان که به پدرم ملحق شده‌ام.»

اسماء اندکی صبر کرد، سپس فاطمه (س) را صدا زد و جوابی نشنید، صدا زد: «یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی، یا بِنْتَ اَکْرَمُ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّساء یا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطَأَ الحِصی یا بِنْتَ مَنْ کانَ مِنْ رَبِّه قابَ قَوْسَیْنِ ‌اَوْ اَدْنی؛ ای دختر محمد مصطفی (ص)! ای دختر بهترین انسان‌ها! ای دختر برترین کسی که بر روی زمین راه می‌رفت! ای دختر کسی که در شب معراج به جایگاه خاص قرب الهی رسید!»

باز جواب نشنید، اسماء روپوش را کنار زد، ناگاه دریافت که فاطمه (س) به لقاءاللَّه پیوسته است، خود را به روی فاطمه (س) انداخت و او را بوسید و عرض کرد: «ای فاطمه! وقتی که به حضور پدرت رسول خدا (ص) رسیدی، سلام مرا به او برسان.[32] 

برخی می‌گویند: اسماء خبر شهادت حضرت زهرا (س) را به حسنین (ع) داد. این دو آقا زاده سراسیمه به سوی خانه دویدند، دیدند مادرشان رو به قبله افتاده، حسین (ع) مادر را تکان داد، ناگاه دریافت

که مادرش از دنیا رفته! به برادرش حسن رو کرد و گفت: ای برادرم! خدا در مورد مادرم به تو

اجر و پناه دهد. حسن (ع) پیش آمد و خود را به روی مادر افکند، او را می‌بوسید و گاهی می‌گفت: ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنکه روح از بدنم بیرون رود.

امام حسین (ع) پیش آمد و پاهای مادر را می‌بوسید و می‌گفت: مادرم! من پسرت حسین هستم، قبل از آن‌که قلبم شکافته شود و بمیرم با من سخن بگو ...

 پس از مصیبت در، در بدر شدم، مادر              همین که از خبرت با خبر شدم مادر

نوشته‌اند: چهل تن به یک نفر من هم                اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر

میان شعله آتش چه آمده به رخت                             که من ز داغ رخت شعله‌ور شدم مادر؟

چه آمده به سرت؟ باز چهره پوشاندی!              دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر؟

حسن نگاه به دیوار خانه می‌نالد:                     شهید روضه مسمار در شدم مادر!

 

منبع:

[1]. روش تلفیق ابهامی همراه با تعریف از مطلب.

 [2]. مجموعه آثار شهید مطهری (ره)، ج 22، ص 561.

 [3]. اسرا/70.

 [4]. غررالحکم و درر الکلم، ص 38.

 [5]. همان مدرک، ص 22.

 [6]. جامع الأخبار (للشعیری)، ص 109.

 [7] نمل/40.

 [8]. واقعه/77.

 [9]. حاقه/40.

 [10]. انبیاء/ 26.

 [11]. غررالحکم و درر الکلم، ص 126.

 [12]. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 263.

 [13]. تحف العقول، النص، ص 483.

 [14]. شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم‌السلام، ج‏3، ص 30.

 [15]. صحیفة الإمام الرضا (ع)، ص 44.

 [16]. مناقب آل ابی‌طالب (ع)، ج 3، ص 389.

 [17]. سفینة البحار، ج 2، ص 719.

 [18]. بحارالانوار، ج 22، ص 31.

 [19]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص 107.

 [20]. غررالحکم و درر الکلم، ص 712.

 [21]. تحف العقول، ص 285.

 [22]. زمر/15.

 [23]. نهج‌البلاغه، نامه 31.

 [24]. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 68.

 [25]. بحارالانوار، ج 44، ص 190.

 [26]. غررالحکم و دررالکلم، ص 77.

 [27]. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 28.

 [28]. آل‌عمران/92.

 [29]. اسراء/29.

 [30]. ریاحین الشریعه، ج 1، ص 105 و 106.

 [31]. اصول کافی، ج 4، ص 508.

[32]. کشف الغمه فی معرفته الائمه (ع)، ج 1، ص 500.

(چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵) ۱۵:۴۷
https://news.masjed.ir/u/vtp
اظهار نظر
امتیاز را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید